شعر استاد غلامرضا سازگار:
مدینه در کجا گم کرده ماهت اختر خود را
چرا از اشک شستی دامن غم پرور خود را
مدینه، رهنمائی کن به سادات بَنی الّزهرا
که در خاک تو گم کردند قبر مادر خود را
مدینه، هیچ بانوئی کنار خانه اش تنها
نبیند بین دشمن دست بسته شوهر خود را
مدینه، یاد کن از آن غروب درد آلودت
که بیمار علی زد ناله های آخر خود را
مدینه، کاش در اشک علی گم می شدی آن شب
که پنهان کرد زیر گل، گُل نیلوفر خود را
مدینه، روز محشر پیش پیغمبر گواهی ده
علی شب در کفن پیچید جسم همسر خود را
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها:
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن رهبر خود را
فتادم سخت در بستر الهی برندارم سر
که سر بنهاده بر دیوار دیدم همسر خود را
خدایا اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست تنها یاور خود را
دلم خواهد که برخیزم سرشک از دیده اش گیرم
دل شب چون نهد بر قبر پنهانم سر خود را
الهی تا جهان باشد نبیند دیدۀ طفلی
کنار خانه زیر تازیانه مادر خود را
اجل ای کاش در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
گواهی میدهد فردای محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت دختر پیغمبر خود را
علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشائی
مکن حبس این قدر آه دل غم پرور خود را
از آن ترسم تو را فردا فلک از پا دراندازد
که امشب می دهی از دست رکن دیگر خود را
حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن
خداحافظ که گفتم با تو حرف آخر خود را